۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

Stay 1

Henry Letham: Do you know the Tristan Rêveur quote about bad art? It's "bad art is more tragically beautiful than good art 'cause it documents human failure".

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

وقتی می گوییم بنشینید با هم حرف بزنید



لعنتی ها

این لعنتی ها وقت هایی که یکی شان غصه دارد، گریه اش می آید، زمانی که یکی شان مریض است، جوری آرام است که از بیماری و حال نداری است. این جانورها وقتی کسی را که دوست دارند در موضع ضعف است، مهربان تر می شوند، علاقه شان را بیشتر نشان می دهند، به خیال شان عاشق تر می شوند این عوضی ها.

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

در بی ربطی ِ نویسنده به نوشته اش

این نویسنده ی یک مطلب، داستان، چیز، خودش را در یک جایی پشت ِ جمله هایی از نوشته اش قرار می دهد. این کدهایی که خاص خودش هستند را، المان های خیلی نامحسوس ِ ذهنی- عادتی- رفتاری اش را می گذارد بین نوشته اش. بعد تو هم نمی فهمی این ها را. آن وقت همه حال شان خوب است کلن.

کوندرا خوانی 5

یکی از راز و رمزهای زندگی ِ زن، زندگی ِ هر زنی، این آمیزش ِ عاشقانه ی شبانه است که هرگونه پیمان ِ وفاداری، هرگونه خلوص و پاکی، و هرگونه بی گناهی را مشکوک جلوه می دهد.
هویت - میلان کوندرا

کوندرا خوانی 4

 تو نمی توانی محبت ِ متقابل ِ دو موجود ِ انسانی را بنا به مقدار کلماتی که رد و بدل می کنند بسنجی.
هویت - میلان کوندرا

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

کوندرا خوانی 3

ترزا زندگی با توما را انتخاب کرده بود تا بتواند از جهان مادرش - جایی که تمام ِ تن ها و پیکرها مساوی بودند - فرار کند. زندگی با توما را انتخاب کرده بود تا پیکرش یگانه و جایگزین ناپذیر باشد. اما توما میان او و زنان دیگر اصل تساوی را رعایت می کرد. همه ی آنان را به یک شکل می خواست، به یک شکل نوازش می داد و هیچ، هیچ، واقعن هیچ فرقی میان تن ترزا و تن دیگران قایل نمی شد.
بار ِهستی - میلان کوندرا

کوندرا خوانی 2

شانتال : مردها دیگر برای دیدن ِ من سر برنمی گردانند.
هویت - میلان کوندرا

کوندرا خوانی 1

چیزی که شانتال به آن نیاز دارد، نه نگاه ِ عشق، که سیل نگاه های ناشناس، خشن و لذت طلبانه است. نگاه هایی که ناگزیر و به گونه ای اجتناب ناپذیر بدون احساس همدلی، بدون انتخاب و بدون مهربانی و ادب بر او می افتد. این نگاه ها او را در جامعه انسان ها نگه می دارد. و نگاه ِ عشق او را از آن بیرون می کشد.
هویت - میلان کوندرا

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

دو دنیا

می بینم ات خواب، کف ِ اتاق
می بینی ام با دستان ِ حلقه شده بر تن ات.
می بینم ات هق هق می کنی کف ِ اتاق.