اسفند ِ 78 پدربزرگم رفت، آنسال زمستانمان بهار نشد، حول ِ هیچکس هم کارساز نبود، هول افتاد به جانمان.
11 سال گذشت، پدربزرگ گاه گاه به خواب میآید، میآید و میرود.
بهار میآید، خاطره میماند، زمستان هم میرود.
میآید
میماند لاکردار
میرود
11 سال گذشت، پدربزرگ گاه گاه به خواب میآید، میآید و میرود.
بهار میآید، خاطره میماند، زمستان هم میرود.
میآید
میماند لاکردار
میرود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر