۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

پاییز

تو
آخرین لبخند را
اشک می ریختی.
من ناتوانی ام را.
من دل دادگی ام را

۱ نظر:

ناشناس گفت...

گفتی:به روزگاران مهری نشسته...گفتم:بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران...(ن.ن)