۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

زخم

داغ

۳ نظر:

Jila گفت...

لحظه نیست که درد نگیرد تن ام، که آرام نداری تو!
کجای این سلول بجویم ات؟!
زیر هشت همه شکل تو می خندند..
درد می گیرد..

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

همه گریه ها تمام شده،صدایی نیست جز صدای... بر جای ماندگی!